در آغاز میتوان پرسشهایی از این دست را مطرح ساخت: چرا بازشناسی مکانها ضروری است؟ در این بازشناسی به چه مؤلفههایی میبایست پرداخت؟ این مؤلفهها در مکانی مصداقی، چه شناختی را میتوانند به دست دهند؟ این نوشتار تلاشی دارد برای شناخت «مکان» که بر پایه تحقیقی کیفی، از طریق سه مؤلفه کالبدی و کارکردی و معنایی به دست آمده است. در این تحقیق مؤلفه معنایی حاصل رویدادها، خاطرهها، افسانهها و روایتهای ذهنی مشترک است؛ مؤلفه کالبدی همانا برآیندِ چشمانداز طبیعی و مصنوع است؛ و حوزه کارکردی نیز از عملکردها و فعالیتهای انجامشده در مکان نتیجه میشود. البته باید بر این نکته تأکید کرد به دلیل تسلط عنصر زمان، عموماً آنچه که به دست میآید، فقط به بخشی از هویت پویا و مبهم مکان اشاره میکند. به منظور تبیین بیشتر موضوع، شناخت شاخصهای تعیینشده در یکی از عناصر مهم شهری یعنی میدان، با مصداق «میدانِ شهرداری رشت»، که زندگی جاری شهروندان این شهر ـ خواسته یا ناخواسته ـ با آن عجین شده، مورد تحقیق قرار گرفته است. افزون بر آن، آشفتگیهای کالبدی، نابسامانیهای کارکردی و اختلالات ایجادشده در مؤلفه معنایی مکان در این میدان شهری تبیین گردیده است. میدان شهرداری رشت میدانی تاریخی است که در عین دارا بودن ظرفیتهای مناسب معنایی و کالبدی و کارکردی، متأسفانه به دلیل سیاستهای اعمالشده، معمولاً در حد فلکة تسهیلکننده ترافیک خودرو عمل میکند. کالبد پیرامونی آن نیز بیارتباط با بستر و زمینهاش، هر روز نوایی ناموزونتر از پیش ساز میکند. این میدان، برخلاف معنای دیرین آن، مردمان را از حضور در آن برحذر میدارد. این نوشتار در جستوجوی یافتن پاسخ برای این سه پرسش است: چرا به بازشناسی مکان نیاز است؟ 2- در این بازشناسی به چه مؤلفههایی میبایست پرداخت؟ 3- این مؤلفهها در مکانی مصداقی ـ مانند میدان شهرداری رشت ـ چه شناختی را به دست میدهند؟