دانشگاه هنر
نامه معماری و شهرسازی
2717-1299
2717-1302
7
13
2014
09
11
تأثیر تغییر مقطع تحصیلی از کارشناسی ارشد پیوسته به ناپیوسته بر انتخاب دانشجو برای تحصیل در رشتة معماری
5
18
FA
سارا
گیلانی
دکتری معماری، دانشکده معماری، دانشگاه تهران
عباسعلی
ایزدی
استادیار دانشکده معماری، دانشگاه تهران
10.30480/aup.2014.90
تاکنون در نحوة پذیرش دانشجو برای تحصیل در رشتة معماری دو تغییر عمده ایجاد شده است. ابتدا آزمون طراحی حذف شد و سپس مقطع آن از کارشناسی ارشد پیوسته به ناپیوسته تغییر یافت. تغییر مقطع این رشته موجب شده است داوطلبانی با ویژگیهای متفاوت از قبل پذیرفته شوند که در این مطالعه به تفاوت ویژگیهای داوطلبان پذیرفته شده در رشتة معماری در دوره قبل و بعد از تغییر مقطع آن پرداخته میشود.در این پژوهش به کمک آمار و اطلاعات دریافتشده از سازمان سنجش کشور، عملکرد پذیرفتهشدگان در رشتة معماری در کنکور سراسری قبل و پس از تغییر مقطع این رشته مورد تحلیل کمّی قرار گرفت. برای سنجش علایق و انگیزههای داوطلبان پذیرفته شده در رشتة معماری به تحلیل کمّی و کیفی پرسشنامة طراحیشده برای این منظور نیز پرداخته شد. بهعلاوه برای محک زدن عملکرد تحصیلی دانشجویان، پرسشنامهای که پاسخدهندگان آن استادان بودند، تحلیل کیفی شد. بنا به نتایج پژوهش انجامشده، تغییر مقطع معماری از کارشناسی ارشد پیوسته به ناپیوسته، موجب شده است دانشجویانی با علایق و تواناییهای متفاوت برای تحصیل در این رشته پذیرفته شوند. با توجه به جوانب مثبت و منفی این تغییر در نحوة برگزاری آزمون معماری، ایجاد مجموعهای از تحولات در شیوههای آموزش جهت این دسته از دانشجویان ضروری بهنظر میرسد.
معماری,مقطع تحصیلی,کارشناسی ارشد پیوسته,کارشناسی ارشد ناپیوسته
http://aup.journal.art.ac.ir/article_90.html
http://aup.journal.art.ac.ir/article_90_4c6babb89e7f16eda95b1e34c52e522c.pdf
دانشگاه هنر
نامه معماری و شهرسازی
2717-1299
2717-1302
7
13
2014
09
11
بررسی و شناخت مبانی طراحی داخلی بر مبنای ادراک نابینایان و کمبینایان
19
36
FA
ساره
نیکوفرد
کارشناسی ارشد معماری داخلی، دانشگاه هنر، تهران
مصطفی
کیانی
استادیار دانشکده معماری و شهرسازی، دانشگاه هنر، تهران
e-mail: mkianie@hotmail.com
علیرضا
کریمی
کارشناس ارشد معماری، دانشگاه هنر، تهران
10.30480/aup.2014.91
آنچه که از مرور مباحث مرتبط با معماری ویژه نابینایان و کمبینایان<sup>1</sup> برمیآید، بهنظر میرسد که طی گذر زمان و با وجود نیازهای فراوان، هنوز توجه چندانی به این مهم بهخصوص در بخش طراحی داخلی نشده است. از اینرو شناخت و تحلیل رفتارهای افراد نابینا و کمبینا، نیازها و خاطرات آنها و بهرهگیری از نتایج این تحلیلها بر کیفیت طراحی فضای داخلی و معماری میافزاید. لذا هدف از پژوهش حاضر، تحلیل فضای معماری داخلی متناسب با ادراک و ناتوانیهای کودکان، افراد نابینا و کمبینا است. روش تحقیق حاضر بر مبنای استدلال منطقی است که در وهله اول به معرفی افراد نابینا و کمبینا میپردازد و در ادامه بهنحوه ادراک و دامنه آنها از فضا اشاره میکند. سپس سعی میکند تا با بررسی عوامل مؤثر بر کیفیت طراحی فضای داخلی و در نظر گرفتن چالشهای موجود در هر زمینه، برای هر عامل راهکاری در راستای تقویت طراحی فضاهای داخلی ویژه نابینایان پیشنهاد دهد. در نظر گرفتن این الگوها و پیشنهادهای طراحی میتواند گامی مؤثر در افزایش کیفیت فضای داخلی نابینایان باشد.
فضا,ادراک,نابینا و کمبینا,طراحی داخلی
http://aup.journal.art.ac.ir/article_91.html
http://aup.journal.art.ac.ir/article_91_c48595346c5013c28b50b4664d5faa02.pdf
دانشگاه هنر
نامه معماری و شهرسازی
2717-1299
2717-1302
7
13
2014
09
11
نقد ساختارگرایانه فرم و عملکرد بنای تاریخی قلعهدختر فیروزآباد
37
56
FA
محمود
ارژمند
عضو هیئت علمی دانشکده معماری و شهرسازی، دانشگاه هنر، تهران
arzhmand@art.ac.ir
مرضیه
اعتمادیپور
کارشناس ارشد مطالعات معماری ایران، دانشگاه هنر اصفهان
10.30480/aup.2014.92
قلعهدختر فیروزآباد با عملکردهای کاخ و قلعه بهعنوان بنایی ارزشمند از اواخر دوره اشکانی و مظهر تجلی خلاقیتهای معمارانهای است که در طول سالیان گذشته الگوی بناهای عظیمی شده است. بنابراین باید بهعنوان سند تکامل تاریخ معماری ایران بهدرستی شناخته شود که در این مقاله به نقد ساختارگرایانه آن پرداخته خواهد شد. پرسشهای جهتدهنده تحقیق پیرامون تحلیل و یافتن نسبت رابطه و کشف راهکارهای معمارانه بهکار رفته برای هماهنگسازی کارکردهای دوگانه کاخ و قلعه و نیز نمایانسازی خلاقیتهای فضایی موجود در معماری آن شکل میگیرد. در جهت پاسخگویی به این پرسشها، به توصیف و تکمیل اطلاعات موجود از بنا بهعنوان پایه تحلیلهای اصول فضایی حاکم بر قلعهدختر پرداخته میشود که نتیجه آنها در قالب ارائه الگوها و نمودارهای فضایی بیان گردیده است و منتج به وضوح غلبه کارکرد قلعه بر کاخ در طراحی خواهد شد. با قرار دادن این نتایج در کنار قیاس با بناهای دورههای زمانی متأخر و متقدمتر، ریشهیابی برخی از اساسیترین الگوهای معماری ایران حاصل میشود که از مهمترین اهداف شکلگیری پژوهش حاضر است. آشنایی با شیوههای معمارانه هماهنگسازی عملکردهای گوناگون، هدف بنیادین دیگری است که کوشش شده است از طریق روش کیفی و با ابزار مطالعات کتابخانهای، مشاهدات میدانی و تحلیلهای معماری محقق شود. در نهایت ریشهیابی برخی الگوهای سازماندهی فضایی ماندگاری چون روابط فضایی ایوان و گنبدخانه در بنای قلعهدختر شناسایی شد.
معماری قلعهدختر فیروزآباد,ساختار فضایی,تحلیل و نقد ساختارگرایانه,فرم و عملکرد
http://aup.journal.art.ac.ir/article_92.html
http://aup.journal.art.ac.ir/article_92_ee08fc4d7e144ffc0ecb678fa8b5cfbb.pdf
دانشگاه هنر
نامه معماری و شهرسازی
2717-1299
2717-1302
7
13
2014
09
11
بنای رُشتخوار؛ مسجد یا خانقاه؟
57
76
FA
مهرداد
قیومی بیدهندی
استادیار دانشکدۀ معماری و شهرسازی، دانشگاه شهید بهشتی
سینا
سلطانی
کارشناس ارشد مطالعات معماری ایران، دانشگاه شهید بهشتی
10.30480/aup.2014.93
بسیاری از بناهای ایران در طی روزگاران به سببهای گوناگون از میان رفته یا «نوع» آنها منقرض شده است. خانقاه یکی از این انواع است. از راههای شناخت معماری خانقاه بررسی بناهایی است که بر سر نوع آنها اختلاف است. بنای معروف به «مسجد جامع رشتخوار» در راه زاوه به خواف در زمرۀ این بناهاست. تحقیقهایی که دربارۀ این بنا انجام گرفته متکی بر اصول معماری خانقاه و کاوشهای باستانشناسی نبوده است. این مقاله متکی به یافتههایی تازه دربارۀ معماری خانقاه در خراسان سدۀ پنجم و نیز برخی یافتههای باستانشناختی است. بنای رشتخوار که در بیرون شهر رشتخوار کنونی واقع شده، درون شهر قدیم رشتخوار یا در کرانۀ غربی آن بوده است. کالبد بنا مرکب است از دستگاه ورودی، صحن با حجرههایی گرداگرد آن و یک ایوان و یک گنبدخانه. بنای رشتخوار در حدود سدۀ پنجم ساخته شده است و در دورۀ تیموریان آن را تعمیر کردهاند و کتیبهای به بنا افزودهاند. بنای رشتخوار پیش از ثبت در فهرست آثار ملی خانقاه خوانده میشد؛ اما همواره بر سر نوع آن میان محققان اختلاف بوده است. هیچیک از محققان معیارشان را برای خانقاه خواندن یا نخواندن بنای رشتخوار مشخص نکردهاند. بر اساس تحقیق یاد شده دربارۀ معماری خانقاه، بنای رشتخوار با معماری خانقاه و سلسلهمراتب کالبدی و کارکردی آن انطباق دارد. این انطباق نشان میدهد که به ظن قوی بنای رشتخوار خانقاه است.
معماری اسلامی,معماری ایران,خانقاه,خراسان,رشتخوار
http://aup.journal.art.ac.ir/article_93.html
http://aup.journal.art.ac.ir/article_93_640d5f94625280d89d46516b9914906b.pdf
دانشگاه هنر
نامه معماری و شهرسازی
2717-1299
2717-1302
7
13
2014
09
11
نقش خرداقلیم در دلبستگی و احراز مکان بررسی موردی: دانشکده هنر و معماری دانشگاه یزد
77
92
FA
نادیه
رحمتیان
دانشجوی کارشناسی ارشد معماری، دانشکده هنر و معماری، دانشگاه یزد
سیده زینب
عمادیان رضوی
استادیار دانشکده هنر و معماری، دانشگاه یزد
سید محمدحسین
آیتاللهی
استادیار دانشکده هنر و معماری، دانشگاه یزد
10.30480/aup.2014.94
در فرآیند دلبستگی به مکان، فضا برای فرد مبدل به مکان میشود، زیرا افراد در برقراری ارتباط با مکان به آن معنا میبخشند و آن را در خاطرة خود ثبت میکنند. علاوه بر فاکتورهای اجتماعی و فیزیکی مختلف، اقلیم نیز از عوامل مؤثر در شکلگیری این فرآیند و احراز مکان است که با وجود مطالعات گسترده در خصوص مکان و دلبستگی به آن، کمتر مورد توجه قرار گرفته است. با توجه به نقش حس دلبستگی به مکان در ارتقای کیفیت فضای طراحی شده، این پژوهش سعی دارد به بررسی نقش خرداقلیم در احراز مکان و شکلگیری دلبستگی به مکان بپردازد. به این منظور مقالة حاضر در ابتدا بر پایه مرور متون و اسناد مرتبط در این حوزه، ضمن ارائه تعاریف مکان، دلبستگی به مکان و اقلیم به رابطة آنها میپردازد. در نهایت با انجام مطالعات میدانی در نمونة موردی دانشکده هنر و معماری دانشگاه یزد و طرح پرسشنامهها و مصاحبههای حضوری با دانشجویان، این رابطه روشنتر بیان میشود و مکانهایی که کیفیتشان تحت تأثیر خرداقلیم خاصشان است، معرفی خواهند شد. نتایج تحقیق نشان میدهند که عوامل مختلفی در شکلگیری دلبستگی به مکان مؤثرند و خرداقلیم بهعنوان یک فاکتور فیزیکی بر این حس تأثیرگذار است، اگرچه در برخی موارد ممکن است نقش آن کمرنگتر از سایر عوامل کالبدی باشد.
خرداقلیم,مکان,دلبستگی به مکان
http://aup.journal.art.ac.ir/article_94.html
http://aup.journal.art.ac.ir/article_94_804d266e2d720f9999c5bb8783dc6c7d.pdf
دانشگاه هنر
نامه معماری و شهرسازی
2717-1299
2717-1302
7
13
2014
09
11
کارگاههای طراحی شهری هسته اصلی آموزش رشته بررسی موردی: مقایسه موضوعات کارگاههای درسی و اولویتهای جامعه حرفهای
93
112
FA
حسین
مبینی
کارشناس ارشد طراحی شهری، دانشگاه هنر، تهران
فریبا
قرائی
دانشیار دانشکده معماری و شهرسازی، دانشگاه هنر، تهران
میترا
حبیبی
استادیار دانشکده معماری و شهرسازی، دانشگاه هنر، تهران
10.30480/aup.2014.95
طراحی شهری بهعنوان فعالیتی میانرشتهای در جهانی که کیفیتهایش اسیر کمیتها شده بودند، سربرآورد تا جامعه را بهوسیله ارتقای کیفیتهای از دست رفته، بهبود بخشد. این امر در گرو شناخت صحیح اهداف رشته و روشهای حصول به آن بود. برنامههای آموزشی متعددی برای تحقق اهداف مورد انتظار این رشته در سراسر دنیا و از جمله ایران پیشنهاد شد. دو جامعه دانشگاهی و حرفهای بازوهای اصلی دستیابی به اهداف این رشتهاند و هماهنگی این دو در تحقق اهداف رشته نقش اساسی دارد. لذا برای شناخت بهتر اهداف و انتظارات طراحی شهری، اسناد نظری متعددی بررسی و نظرات صاحبان اندیشه این رشته جمعبندی گردید و از آنجا که موضوعات مطروحه در کارگاههای طراحی شهری بهعنوان مهمترین بخش آمادهسازی دانشجویان برای ورود به حرفه طراحی شهری اهمیت زیادی دارد، هماهنگی موضوعات اولویتدار در جامعه حرفهای و پروژههای کارگاههای طراحی شهری در دانشگاههای ایران مورد کنکاش و مقایسه قرار گرفت. نتایج نشان از هماهنگی در بعضی موارد و ناهمخوانی در بعضی دیگر دارد. بهگونهای که اصلاح برخی رویکردها و شیوههای موجود جامعه حرفهای و علمی طراحی شهری در ایران اجتنابناپذیر بهنظر میرسد. بهعلاوه جامعه حرفهای در موارد بسیاری درک کاملی از ماهیت مسایل روز طراحی شهری نداشته و نظام آموزشی نیز اقدام مؤثری برای رفع این نقصان نکرده و نتوانسته است خلأهای نظری این رشته را در عرصه حرفهای پوشش دهد و ابهام در مفاهیم آن را متناسب با ویژگیهای بومی رفع نماید.
طراحی شهری,برنامه آموزشی,جامعه حرفهای,جامعه آموزشی,کارگاههای طراحی شهری
http://aup.journal.art.ac.ir/article_95.html
http://aup.journal.art.ac.ir/article_95_f4f8c5fed905e9ae875a123f19a88db1.pdf
دانشگاه هنر
نامه معماری و شهرسازی
2717-1299
2717-1302
7
13
2014
09
11
تحلیل و ارزیابی فعالیت نشستن در فضاهای شهری بررسی موردی: میدانچه تئاتر شهر تهران
113
131
FA
کاوه
باغبه
کارشناس ارشد طراحی شهری، دانشگاه تربیت مدرس
محمدرضا
پورجعفر
استاد گروه شهرسازی، دانشگاه تربیت مدرس
pourja_m@modares.ac.ir
احسان
رنجبر
استادیار گروه شهرسازی، دانشگاه تربیت مدرس
10.30480/aup.2014.96
در حرفه طراحی شهری یکی از مهمترین عوامل ارتقای کیفی و افزایش مطلوبیت فضاهای شهری، رونق فعالیتهای جاری آنهاست. اما در ایران علیرغم مطالعات گذشته متخصصان، تاکنون بررسی کم و کیف فعالیتها بهعنوان عاملی تأثیرگذار بر طراحی فضا صورت نگرفته است. از مهمترین فضاهای شهری تهران بهلحاظ شکلگیری فعالیتهای متنوع اجتماعی و فرهنگی میدانچه تئاتر شهر است که در این مقاله از نظر میزان انجام فعالیتها مورد بررسی قرار گرفته است. مقاله حاضر با هدف بررسی رابطه کالبد این فضای شهری و فعالیتهای مهم جاری در آن و میزان پاسخگویی محیط کالبدی به الگوهای رفتاری کاربران، به تحلیل فعالیت نشستن در میدانچه تئاتر شهر میپردازد. روش ارزیابی مشاهده مستقیم از طریق فیلمبرداری با الگوی وایت بوده و تحلیل آماری توصیفی سنجش سطح فعالیت با استفاده از نرمافزارهای GIS و Excel انجام شده است. نتایج نشان میدهد که لبهها مطلوبیت بیشتری نسبت به صندلیها برای افراد و بهویژه گروههای چند نفره داشتهاند. در همجواری فعالیتهای حرکتی و برنامههای نمایشی میزان استفاده از فضاهای نشستن 2 تا 10 برابر میشود. تقعر، تبعیت از هندسه، وجود سایه، امکان نشستن در سطوح مختلف ارتفاعی و منظره مناسب فعالیتی از ویژگیهای طراحی یک فضای نشستن مطلوب است. ویژگیهای کالبدی میدانچه امکان حضور و استفاده اقشاری چون کودکان و بانوان را ایجاد نمیکند و به الگوهای رفتاری آنها پاسخگو نیست.
تئاتر شهر,فعالیت نشستن,سنجش فعالیتها,لبه,صندلی
http://aup.journal.art.ac.ir/article_96.html
http://aup.journal.art.ac.ir/article_96_6b0d2e6bd54d308724d98bcf3ad6c928.pdf
دانشگاه هنر
نامه معماری و شهرسازی
2717-1299
2717-1302
7
13
2014
09
11
بررسی سرمایه اجتماعی در سه لایه فضایی شهر سنندج؛ سکونتگاههای غیررسمی، بافت مرکزی و بافت برنامهریزی شده
133
149
FA
هوشمند
علیزاده
دانشیار دانشکده هنر و معماری، دانشگاه کردستان
کیومرث
ایراندوست
استادیار دانشکده هنر و معماری، دانشگاه کردستان
لیلا
خسروانیان
کارشناس ارشد برنامهریزی شهری، دانشگاه کردستان
روحالله
تولایی
کارشناس ارشد برنامهریزی شهری، دانشگاه کردستان
10.30480/aup.2014.97
سرمایه اجتماعی مفهوم تقریباً جدیدی است که امروزه اهمیت آن در زمینه عملکرد مطلوب جوامع در سطوح مختلف ملی، منطقهای و محلی مورد توجه واقع شده است. در تعریفی جامع میتوان سرمایه اجتماعی را مجموعهای از شبکهها، هنجارها و ارزشهایی دانست که مایه آسان شدن همکاری درونگروهی و برونگروهی شهروندان برای دستیابی به منافع متقابل و رسیدن به هدفهای مشترک به شیوهای موفقیتآمیزتر میشود. با توجه به بعد مکانی سرمایه اجتماعی، این پژوهش بر آن است که با نگاهی خردنگر در سطح محلات میزان سرمایه اجتماعی را در سه لایه فضایی شهر سنندج مورد بررسی قرار دهد تا وجود یا فقدان سرمایه اجتماعی و میزان برخورداری از آن و دلایل این امر را با تکیه به روش تحلیل سلسلهمراتبی (AHP) مورد شناسایی قرار دهد. از این طریق میتوان ضعفها، تواناییها، امکانات و محدودیتها را شناسایی کرد و نتایج را بهعنوان بستری برای عمل متولیان شهر فراهم آورد. نتایج حاصل از این پژوهش نشان میدهد بین محلات شهری از نظر میزان برخورداری از سرمایه اجتماعی تفاوتهای معنیداری به لحاظ موقعیت و ویژگیهای اقتصادی-اجتماعی وجود دارد. در این زمینه، محله عباسآباد با وزن نسبی 0.474 و محله قطارچیان با وزن نسبی 0.294 و محله مبارکآباد با وزن نسبی 0.232 بهترتیب بیشترین تا کمترین میزان از سرمایه اجتماعی را دارا بودهاند.
سرمایه اجتماعی,لایههای فضایی,تحلیل سلسلهمراتبی,واحدهای همسایگی,شبکههای اجتماعی,اعتماد
http://aup.journal.art.ac.ir/article_97.html
http://aup.journal.art.ac.ir/article_97_d662ca0e59115a901dd4df80c807c6cb.pdf
دانشگاه هنر
نامه معماری و شهرسازی
2717-1299
2717-1302
7
13
2014
09
11
نقش محدودههای شهری در کنترل و هدایت توسعه شهری تهران
151
173
FA
مهدی
نوروزیفرد
کارشناسی ارشد برنامهریزی شهری، دانشکده معماری و شهرسازی، دانشگاه هنر، تهران
ناصر
برکپور
دانشیار گروه شهرسازی، دانشکده معماری و شهرسازی، دانشگاه هنر، تهران
مهدی
عربی
استادیار گروه مهندسی عمران- نقشهبرداری، دانشکده عمران، دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی
10.30480/aup.2014.98
گسترش سریع شهرها باعث بروز معضلاتی چون رشد ابعاد کالبدی شهرها، پدیدار شدن اشکال متنوعی از سکونتگاههای بزرگ حاصل از پراکندهرویی شهری و تداوم ساختوساز در زمینهای آسیبپذیر یا مستعد توسعه پیرامون شهرها شده است. بههمین دلیل تعیین محدودههای شهری بهعنوان یکی از سیاستهای مهار شهری، معمولاً بخشی از راهبردهای برنامهریزی کاربری زمین و منطقهبندی در مدیریت رشد را تشکیل میدهد که بهمنظور جلوگیری از گسترش ناخواسته و نابههنجار شهری، توسعه آینده شهر را درون یک خط یا پهنه در نظر میگیرد. هدف پژوهش حاضر بررسی و تحلیل نقش محدودههای شهری در کنترل و هدایت توسعه شهری در تهران است. روش بررسی، مطالعات اسنادی، تحلیلهای محتوایی و سایر روشهای مقدور جمعآوری و تحلیل اطلاعات است. نتایج تحقیق نشان میدهد که نظام مدیریت توسعه شهری تهران از نقش ممانعت از توسعه با تعیین کمربند سبز و همچنین نقش کنترل و هدایت توسعه با تعیین محدوده و حریم شهر بهصورت همزمان در محدودههای شهری بهره جسته است، ولی با تداوم چالشهای یاد شده، نتوانسته نقش خود را در جهت دستیابی به توسعه موزون بهخوبی ایفا کند. در عین حال، این محدودهها هرچند با ضعفها و نارساییهایی در اجرا و تحقق اهداف خود روبهرو بودهاند، اما در جهت کنترل و هدایت توسعه شهری نسبتاً مؤثر بودهاند.
مهار شهری,محدوده شهر,حریم شهر,کنترل و هدایت توسعه شهری,تهران
http://aup.journal.art.ac.ir/article_98.html
http://aup.journal.art.ac.ir/article_98_9036c9cdddfb01aeb4403992fb700e92.pdf